پاورپوینت درس سیزدهم فارسی پایه دوازدهم خوان هشتم (pptx) 32 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 32 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
پاورپوینت درس
سیزدهم
فارسی
پایه
دوازدهم
خوان
هشتم
یادم آمد هان! / داشتم میگفتم: آن شب نیز / سورت سرمای دی بیدادها میکرد / و چه سرمایی، چه سرمایی / بادبرف و سوز وحشتناک
معنا
آری به یادم آمد، داشتم این را میگفتم: آن شب هم سوز و تندی سرمای زمستان شدید بود. آه، چه سرمایی! تند و استخوان سوز بود.
معنای لغات
خوان: مرحله/ خوان هشتم: منظور خوانی است که رستم گرفتارش(چاه) شد / هان: شبه جمله، حرف تحذیر و تنبیه / سورت: تندی و تیزی، حدّت و شدّت (شبه هم آوا، صورت: چهره) / بیداد: ستم / «ها» در «بیدادها» نشانه کثرت / چه سرمایی: جمله تعجبی، واژه آرایی
آرایه ها
شعر نیمایی / وزن: فاعلاتن ... / شب: نماد بیداد و ستم / بیداد سورت سرمای دی: جانبخشی، کنایه از شدت سرما / دی: مجاز از زمستان - بیانگر ستم در جامعه / سرما، بادبرف، سوز، دی: تناسب / هان، آن: جناس
پیام
بیانگر بیداد حاكم بر جامعه
لیک خوشبختانه آخر سرپناهی یافتم جایی / گرچه بیرون تیره بود و سرد، همچون ترس / قهوه خانه گرم و روشن بود، همچو شرم ...
معنا
اما سرانجام جایی را برای سرپناه پیدا كردم. هر چند كه بیرون از آن سرپناه، فضایی تیره و سرد(بی روح) همانند ترس و هراس بود؛ ولی داخل قهوه خانه (پناهگاه) چون شرم و حیا گرم و روشن بود.
معنای لغات
لیک: ولی، حرف پیوند همپایه ساز / خوشبختانه، آخر: قید / سرپناه: پناهگاه
آرایه ها
بیرون ... سرد همچون ترس: تشبیه / گر چه بیرون تیره بود و سرد همچون ترس: واج آرایی صامت «ر» / قهوه خانه گرم و روشن بود همچون شرم: تشبیه / گرم، سرد؛ تیره، روشن: تضاد / گرم، شرم: جناس
پیام
فضای یآس آلود و ستم زده جامعه
همگنان را خون گرمی بود. / قهوه خانه گرم و روشن، مرد نقال آتشین پیغام / راستی کانون گرمی بود. مرد نقّال - آن صدایش گرم، نایش گرم / آن سکوتش ساکت و گیرا / و دمش، چونان حدیث آشنایش گرم
معنا
همگان با هم، صمیمی، خودمانی و یكدل بودند، فضای قهوه خانه گرم و روشن. به راستی كه انجمن دوستانهای
بود. مرد
نقال نیز سخنانش گرم و گیرا بود. همچنین سكوت و خاموشی اش دیگران را به سکوت وامی داشت و خاموشی اش سنگین، دلچسب و سخنش همانند داستان و روایت آشنای او (داستان های شاهنامه) دلنشین بود
معنای لغات
نقال: داستانگو / نای: نی، گلو / دم: نفس / چونان:
مانند
همگنان: همگان، م همگن / نقّال: داستان گو
آرایه ها
خون گرمی بود: کنایه از صمیمیت و مهربانی / گرم، روشن، آتشین: تناسب / آتشین پیغام: کنایه از گیرایی سخن، حس آمیزی / کانون: ایهام (1- انجمن 2- آتشدان) / کانون گرم: ایهام (1- داغ 2- صمیمی و پرمهر) / گرم: واژه
آرایی
نای: مجاز از صدا و سخن / دم: مجاز از سخن / ساکت بودن سکوت: تشخیص / ساکت، سکوت: همریشگی / دمش چونان حدیث آشنایش گرم: تشبیه / چونان: ادات تشبیه / گرم بودن دم: کنایه از گیرایی کلام
راه میرفت و سخن میگفت / چوبدستی منتشا مانند در دستش،/ مست شور و گرم گفتن بود. / صحنه میدانک خود را تند و گاه آرام میپیمود. همگنان خاموش. / گرد بر گردش، به کردار صدف بر گرد مروارید، / پای تا سر گوش
معنا
(مرد نقّال) در حالی كه راه میرفت سخن میگفت، (داستان های شاهنامه را روایت میكرد.) چوب دستی، همچون عصا در دست داشت و غرق شور و گرم گفتن بود. میدان كوچك (قهوه خانه) را گاهی تند و گاهی آرام میپیمود
.
از سوی دیگر همان گونه که صدف، مروارید را احاطه میکند؛ حاضران قهوه خانه نیز مرد نقّال را احاطه کرده بودند و با تمام وجود به سخنان او گوش فرا میدادند.
معنای لغات
همگنان: همگان / خاموش: ساکت / گرد بر گرد: پیرامون / پیمودن: طی
کردن
شور: شوق، وجد، هیجان / «ک» در میدانک: «ک» تصغیر / پیمودن: طی کردن (بن ماضی: پیمود، بن مضارع: پیما)
آرایه ها
چوبدستی منتشا مانند: تشبیه / مست شور: اضافه استعاری / مست شور: کنایه از این که هیجان همه وجودش را فراگرفته بود / گرم گفتن: کنایه از سرگرم سخن گفتن با تمام وجود / گرم گفتن: حس آمیزی / تند، آرام:
تضاد
مروارید، صدف: مراعات نظیر / پای تا سر: مجاز از همه وجود / پای تا سر گوش: کنایه از بسیار دقیق گوش دادن / پا، سر، گوش: تناسب
هفت خوان را زادسرو مرو / یا به قولی «ماخ سالار» آن گرامی مرد / آن هریوه خوب و پاکآیین – روایت کرد: / خوان هشتم را / من روایت میکنم اکنون ... / من که نامم ماث
...
همچنان میرفت و میآمد. / همچنان میگفت و میگفت و قدم میزد
معنا
هفت خوان را آزادسرو مروی و یا به قولی «ماخ سالار» آن مرد ارجمند و آن هراتی خوب و پاك دین این گونه روایت می كرد ... اما خوان هشتم را اكنون من شاعر برایتان روایت میكنم من كه نامم «ماث» (مهدی اخوان ثالث) است
.
(مرد نقال)همچنان در فضای قهوه خانه گام برمیداشت و همچنان داستان (مرگ رستم) را روایت میكرد و این گونه میگفت.
معنای لغات
زادسرو: مخفف آزاد سرو یکی از راویان شاهنامه که اهل مرو بود / مرو: شهر مرو / قول: گفته / ماخ سالار: یکی دیگر از راویان شاهنامه که اهل هرات بود / هریوه: صفت نسبی، هروی، منسوب به هرات (شهری در افغانستان) / پاک آیین: زرتشتی / ماث: مخفّف مهدی اخوان ثالث
آرایه ها
سرو، مرو؛ مرو، مرد؛ مرد، کرد: جناس / واژه آرایی: من / واج آرایی: «م
»
میرفت، میآمد: تضاد / میگفت: واژه آرایی / واج آرایی: «م»
قصّه است این، قصّه، آری قصّه درد است / شعر نیست، / این عیار مهر و کین و مرد و نامرد است / بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست / هیچ -همچون پوچ- عالی نیست.
معنا
سخن من، داستان درد و رنج مردم است و متکی بر واقعیت. شعری نیست كه بر خیال استوار باشد. این داستان، اندازهٔ مهِر یک مرد (رستم) و کینهٔ یک نامرد (شغاد) را بیان میکند و افشاکنندهٔ خیانت نامردان است. همچون شعرهای بدون درون مایه نیست كه فقط ظاهری آراسته داشته باشد. (شعر من متعهد و لبریز از حقیقت است.)
معنای لغات
این: ضمیر اشاره / عیار: ابزار و مبنای سنجش، معیار / مرجع «این» در «این عیار»: قصه / مهر: مهربانی، عشق / محض: هر چیز خالص، بی غش، بی آلایش. / قصّهٔ درد، بیان روایت مرگ ناجوانمردانهٔ رستم به دست شغاد و مکراندیشی نامردمانی که تهی از جوانمردی اند. / هیچ همچون پوچ ...: شعری که هیچ باشد مانند پوچ و خالی، عالی نیست و ارزشی ندارد.
آرایه ها
قصه، است، نیست: واژه آرایی / است، نیست: تضاد / مهر، کین: تضاد / مرد، نامرد: تضاد / مهر، مرد؛ کین، نامرد: لف و نشر / هیچ همچون پوچ عالی نیست: متناقض نما، تشبیه / واج آرایی «س»، «چ» / خالی، عالی: جناس
این گلیم تیره بختیهاست / خیس خون داغ سهراب و سیاوشها، / روکش تابوت تختی
هاست
اندكی استاد و خامش ماند؛ پس هماوای خروش خشم / با صدایی مرتعش لحنی رجز مانند و دردآلود / خواند:
معنا
شعر من، گلیم تیره بختی ها و درد و رنج این جامعه است و به خون داغ سهراب ها و سیاوش ها آغشته شده و روكش تابوت پهلوانی چون تختی گردیده است و هنوز تازه است
مرد نقال بازایستاد و ساكت شد، پس با صدای خشم آلود و لرزان و آهنگی رجزگونه و دردناك این گونه گفت
معنای لغات
استاد: مخفف ایستاد / خامش: مخفف خاموش / هماوا: همصدا، وندی: هم(وند)+ آوا (اسم) / مرتعش: لرزنده، دارای ارتعاش / رجز: شعری که در میدان جنگ برای مفاخره میخوانند.
آرایه ها
ین گلیم تیره بختی هاست: تشبیه / گلیم تیره بختی: اضافه تشبیهی / سهراب، سیاوش: تلمیح به داستان سیاوش و سهراب، نماد انسانهای ستم دیده و پاکدامن / خیس خون بودن: کنایه از تر و تازه بودن / داغ : ایهام (1- گرم 2- درد و سوگ) / روکش تابوت تختی: کنایه از ملی بودن ماجراست، تلمیح / تشبیه قصه خوان هشتم به روكش تابوت تختی
خروش خشم: استعاره پنهان / رجز مانند: تشبیه / لحنی رجز مانند: کوبنده و دشمن کوب
آه / دیگر اكنون آن عمادِ تکیه و امّید ایرانشهر / شیرمردِ عرصه ناوردهای هول / پورِ زالِ زر جهان پهلو / آن خداوند و سوار رخش بی
مانند
آن که هرگز- چون کلید گنج مروارید- / گم نمیشد از لبش لبخند، / خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان، / خواه روز جنگ و خورده بهر کین سوگند
معنا
آه، دیگر آن تكیه گاه و امید كشور ایران و شیرمرد میدان های ترسناك جنگ، فرزند زال، پهلوان جهان، آن صاحب و سوار رخش بی همتا
و آن كسی كه هرگز خنده از لبانش دور نمیشد، چه در روز صلح كه برای مهر و دوستی پیمان بسته و چه در روز جنگ كه برای كینه و انتقام سوگند خورده است.
معنای لغات
عماد: تکیه گاه، نگاه دارنده؛ آنچه بتوان بدان تکیه کرد / عماد تكیه: تكیه گاه / شهر: کشور/ عرصه: گستره، میدان / ناورد: نبرد / هول: ترسناک، وحشت انگیز، ترسناك / پور: فرزند پسر/ جهان پهلو: جهان
پهلوان
انتقام / بهر: برای (هماوا؛ بحر: دریا) / «را» در «بسته مهر را پیمان»: اضافه گسسته؛ پیمان مهر بسته
آرایه ها
عماد: استعاره از رستم؛ رستم نماد همه پهلوانانی است که در جامعه دیگر مورد احترام و ارزش نیستند و با خدعه از میان رفته اند. / ایرانشهر: مجاز از مردم ایران / شیرمرد: تشبیه / چون کلید ... لبخند: تشبیه / کلید: استعاره از خنده / گنج: استعاره از دهان / مروارید: استعاره از دندان / کلید، گنج، مروارید: تناسب / گم نشدن لبخند: کنایه از لبخند همیشگی داشتن / صلح، جنگ: تضاد / مهر، کین: تضاد / خواه: واژه
آرایی