پاورپوینت درس شانزدهم فارسی پایه دهم خسرو (pptx) 33 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 33 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
پاورپوینت
درس شانزدهم
فارسی
پایه
دهم
خسرو
از سال چهارم تا ششم ابتدایی با خسرو هم کلاس بودم. در تمام این مدّتِ سه سال نشد که یک روز کاغذ و مدادی به کلاس بیاورد یا تکلیفی انجام دهد. با این حال، بیشتر نمرههایش بیست بود. وقتی معلمّ برای خواندنِ انشا، خسرو را پای تخته صدا میکرد، دفترچۀ من یا مصطفی را که در دو طرف او روی نیمکت نشسته بودیم، برمی داشت و صفحۀ سفیدی را باز میکرد و ارتجالاً انشایی میساخت و با صدای گرم و رسا به اصطلاح امروزیها «اجرا میکرد» و یک نمرۀ بیست با مبلغی آفرین و احسَنت تحویل میگرفت و مثل شاخ شمشاد میآمد و سرِ جایِ خودش مینشست!
معنای لغات
ارتجالاً: بی درنگ، بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن / رسا: صفت مشتق (بن مضارع + ا)، بلند / شاخ: شاخه / شمشاد: درختی است دارای برگهای کوچک گرد که همیشه سبزاست چوب آن ستبر و محکم است و برای ساختن اشیـا چـوبــی است. بـه عـنـوان زینت هم در باغها و باغچهها کشت میشود. / مبلغ: مقدار / احسنت: آفرین (احسن: بهتر)
آرایه ها
مثل شاخ شمشاد میآمد: تشبیه
و امّا سبک «نگارش» که نمیتوان گفت؛ زیرا خسرو هرگز چیزی نمینوشت؛ باید بگویم سبکِ «تقریر» او در انشا تقلیدی بود کودکانه از گلستانِ سعدی. در آن زمان ما گلستان سعدی را از برَ میکردیم و منتخبی از اشعارِ شاعرانِ مشهور و متون ادبی و نصابُ الصّبیان را از کلاس چهارم ابتدایی به ما درس میدادند. خسرو تمام درسها را سرِ کلاس یاد میگرفت و حفظ میکرد و دیگر احتیاجی به مرور نداشت.
معنای لغات
سبک: روش / نگارش: نوشتن / تقریر: بیان، بیان کردن / ازبر کردن: حفظ کردن / منتخب: برگزیده / اشعار: شاعران / متون: متنها / نصاب الصبیان: منظومهای از ابونصر فراهی، که در آن، لغات متداول عربی را با معادل فارسی آنها به نـظم آورده است. ایـن کتاب جزء کتـابهای درسی مکتب خانههای قدیم بوده است. / مرور: بازخوانی
یک روز میرزا مسیح خان، معلمِّ انشا، که موضوعِ «عبرت» را برای ما معیّن کرده بود، خسرو را صدا کرد که انشایش را بخواند. خسرو هم مطابق معمول، دفتر انشای مرا برداشت و صفحۀ سفیدی از آن را باز کرد و با همان آهنگ گیرا و حرکات سر و دست و اشارتهای چشم و ابرو شروع به خواندن کرد. میرزا مسیح خان سخت نزدیک بین بود و حتّی با عینک دوربیضی و دسته مفتولی و شیشههای کلفت زنگاری، درست و حسابی نمیدید و ملتفت نمیشد که خسرو از روی کاغذ سفید، انشایِ خود را میخواند.
معنای لغات
میرزا: امیر زاده / عبرت: پند / گیرا: جذاب / سخت: سخت قید، به معنی بسیار / دور بیضی: عینکی که فریم عدسیهای آن به صورت بیضی باشد ./ مفتول: سیم، رشته فلزی دراز و باریک / زنگار: منسوب به زنگار، سبز رنگ / زنگاری: منسوب به زنگار؛ سبزرنگ / ملتفت شدن: آگاه شدن، متوجه شدن
باری، خسرو انشای خود را چنین آغاز کرد:
«
دی که از دبستان به سرای میشدم، در کُنجِ خلوتی از برزن، دو خروس را دیدم که بال و پرَ افراشته، در هم آمیخته و گَرد برانگیخته اند… .»
معنای لغات
باری: القصه، به هر حال، خلاصه / دی: دیروز / سرای: خانه / میشدم: میرفتم/ برزن: محله ، کوی/ افراشتن: بلند کردن (بن ماضی: افراشت؛ بن مضارع: افراز) / درهم آمیخته: درگیر شده / گرد: گرد و خاک، غبار / برانگیختن: بلند کردن.
آرایه ها
نقیضه پردازی
در آن زمان، کلمات «دبستان» و «برزن» مانندِ امروز متداول نبود و خسرو از این نوع کلمات بسیار در خاطر داشت و حتّی در صحبت و محاورۀ عادی و روزمرّۀ خود نیز آنها را به کار میبرد و این یکی از استعدادهای گوناگون و فراوان و در عین حال چشمهای از خوشمزگیهایِ رنگارنگ او بود.
معنای لغات
متداول: مرسوم، معمول / محاوره: گفت و گو / چشمهای از خوشمزگیهای رنگارنگ او بود: اندکی از استعدادهای زیاد او بود
آرایه ها
چشمه خوشمزگی: اضافه تشبیهی / خوشمزگی: کنایه از شوخ طبعی / خوشمزگیهای رنگارنگ: حس آمیزی
انشای ارتجالیِ خسرو را عرض میکردم. دنباله اش این بود
:
«یکی از خروسان، ضربتی سخت بر دیدۀ حریف نواخت به صَدمتی که «جهان تیره شد پیش آن نامدار». لاجرم سپر بینداخت و از میدان بگریخت. لیکن خروسِ غالب، حرکتی کرد نه مناسبِ حال درویشان. بر حریفِ مغلوب که تسلیم اختیار کرده، مخذول و نالان استرحام میکرد، رحم نیاورد و آن چنان او را میکوفت که «پولاد کوبند آهنگران».
معنای لغات
ضربت: ضربه / سخت: محکم / دیده: چشم / صدمت: آسیب ، ضربه / لاجرم: ناچار، ناگزیر / سپر انداخت: کنایه از تسلیم شدن / غالب: پیروز (همآوا: قالب: کالبد، چهارچوب) / درویشان: جوانمردان / مغلوب: شکست خورده (همآوا؛ مقلوب: دگرگون شده) / مخذول: خوار، زبون گردیده / نالان: ناله کنان / استرحام کردن: رحم خواستن، طلب رحم کردن / رحم نیاورد: رحم نکرد / میکوفت: میکوبید
آرایه ها
قیضه پردازی / تضمین: « جهان تیره شد پیش از نامدار»، مصراعی از داستان رستم و اسفندیار: «بزد تیر بر چشم اسفندیار- سیه شد جهان پیش آن نامدار» / جهان تیره شد: کنایه از کور شدن / سپر انداختن: کنایه از تسلیم شدن
دیگر طاقت دیدنم نماند. چون برق به میان میدان جستم. نخست خروسِ مغلوب را با دشنهای که در جیب داشتم، از رنج و عذاب برهانیدم و حلالش کردم. آنگاه به خروس سنگدل پرداختم و به سزایِ عمل ناجوانمردانه اش سرش از تن جدا و او را نیز بسِمل کردم تا عبرتِ همگان گردد. پس هر دوان را به سرای بردم و از آنان هلیمی ساختم بس چرب و نرم.
معنای لغات
طاقت: تاب و توان / جستن: جهیدن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه) / مغلوب: شکست خورده / دشنه: خنجر/ سزا: مجازات / سرش از تن جدا: حذف به قرینه لفظی / بسمل کردن: سر بریدن، ذبح کردن. تلمیح به سنت ذبح کردن که پیش از ذبح، بسم الله گفته میشود / هر دوان: هر دو خروس / سرای: خانه / هلیم: غذایی با گندم و گوشت / بس: بسیار
آرایه ها
چون برق: تشبیه / میان، میدان: جناس / حلال کردن: کنایه از سر بریدن، ذبح کردن / سنگدل: تشبیه، کنایه از بی رحم / بسمل کردن: تلمیح به سنت ذبح کردن که پیش از ذبح، بسم الله گفته میشود. / چرب و نرم: کنایه از دلپذیر و خوشمزه
مخور طعمه جز خسروانی خورش
که جان یابدت زان خورش، پرورش
معنای بیت
غذایی جز غذای شاهانه مخور، زیراکه تنها غذای شاهانه است که تن و جانت را پرورش میدهد.
معنای لغات
ذا / خسروانی: شاهانه / خورش: غذا (خورشت: خوراکی که با برنج می خورند) / که: زیرا / جهش ضمیر: جان یابدت
آرایه ها
خورش: واژه آرایی / تناسب: طعمه، مخور، خورش / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل
۲- در دکان بودی نگـــــــهبان دکان
نکته گـــــفتی با همه سوداگـــــران
معنای بیت
یک لحظه زندگانی با خیالی آسوده پس از کشتن دشمن، از عمر هفتادهشتاد ساله خوش تر است.
معنای لغات
بدسگال: بد اندیش، بدخواه، دشمن، صفت فاعلی مرکب کوتاه / سگالیدن: اندیشیدن / به: بهتر
آرایه ها
دم: مجاز از لحظه / دمی آب خوردن: کنایه از یک لحظه زندگی با خاطر آسوده / هفتاد، هشتاد: تناسب، جناس/ تضمین شعر سعدی
میرزا مسیح خان با چهرۀ گشاده و خشنود، قلم آهنینِ فرسوده را در دواتِ چرک گرفتۀ شیشهای، فروبرد و از پشتِ عینکِ زنگاری، نوکِ قلم را ورانداز کرد و با دو انگشتِ بلند و استخوانی خود کُرک و پشمِ سرِ قلم را با وقار و طمأنینۀ تمام پاک کرد و پس از یک ربع ساعت، نمرۀ بیست با جوهر بنفش برای خسرو گذاشت و ابدا هم ایرادی نگرفت که بچّه جان، اوّلاً خروس چه الزامی دارد که حرکاتش «مناسب حال درویشان» باشد؛ دیگر اینکه، خروس غالب چه بدسگالی به تو کرده بود که سر از تنش جدا کردی؟ خروس، عبرتِ چه کسانی بشود؟ و از همۀ اینها گذشته اصلاً به چه حق، خروسهای مردم را سر بریدی و هلیم درست کردی و خوردی؟ خیر، به قولِ امروزیها این مسائل اساساً مطرح نبود.
معنای لغات
خشنود: راضی / فرسوده: قدیمی ، کهنه / دوات: مرکب دان ، جوهر / زنگاری: منسوب به زنگار؛ سبزرنگ / ورانداز کردن: چیزی یا کسی را با چشم ارزیابی کردن / وقار: سنگینی / طمأنینه: آرامش، سکون و قرار / الزام: ضرورت، لازم / غالب: پیروز، برنده (همآوا؛ قالب: چهارچوب، کالبد) / بدسگالی: دشمنی / عبرت: پند، اندرز/ اصلا: اساسا
آرایه ها
چهرۀ گشاده: کنایه از «با خوشرویی»