پاورپوینت درس نهم فارسی پایه یازدهم ذوق لطيف (pptx) 25 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 25 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
پاورپوینت درس
نهم
فارسی
پایه
یازدهم
ذوق
لطيف
خاله ام چند سالی از مادرم بزرگ تر بود. از شوهرش جدا شده بود. چند بچّه اش همگی در شیرخوارگی مرده بودند و او مانده بود تنها. با آنکه از نظر مالی هیچ مشکلی نداشت و در نوع خود متمکنّ به شمار میرفت، از جهات دیگر ناشاد و سرگردان بود. تنهایی و بی فرزندی برای یک زن، مشکلی بزرگ بود و او گاهی در قم نزد برادرش زندگی میکرد، گاهی در کبوده. نمیدانست در کجا ریشه بدواند
.
با این حال، او نیز مانند مادرم توکّلی داشت که به او مقاومت و استحکام اراده میبخشید. از بحرانهای عصبی، که امروز رایج است و تحفۀ برخورد فرهنگ شرق با غرب است، در آن زمان خبری نبود. هر عصب و فکر به منبع بی شائبۀ ایمان وصل بود که خوب و بد را به عنوان مشیت الهی میپذیرفت. به این زندگیِ گذرا آن قدرها دل نمیبست که پیشامد ناگوار را فاجعه ای بینگارد و در نظرش اگر یک روی زندگی زشت میشد، روی دیگری بود که بشود به آن پناه برد.
معنای لغات
شیرخوارگی: نوزادی/ متمکّن: ثروتمند / کبوده: نام روستایی توکّل: به دیگری اعتماد کردن/ استحکام: استواری/ بحران: آشفتگی، آشوب / تحفه: ارمغان، هدیه / شائبه: به شک اندازنده درباره وجود چيزي/دل نمیبست: علاقه نداشت، وابسته نمی شد / بینگارد: فرض کند، تصور کند
آرایه ها
شائبه: به مجاز، عيب و بدي يا نقص در چيزي / ریشه دواندن: کنایه از ماندن / از بحرانهای عصبی ... تحفۀ ... غرب است: تشبیه / تضاد: شرق، غرب
بنابراین خاله ام با همه تمکّنی که داشت، به زندگی درویشانهای قناعت کرده بود، نه از بخُل بلکه از آن جهت که به بیشتر از آن احتیاج نداشت. در خانۀ مشترکی که خانوادۀ دیگری هم در آن زندگی میکردند، یک اتاق داشت. خانۀ کهن سالی بود و بر سر هم نکبت بار، عاری از هر گونه امکان آسایش. در همان یک اتاق زندگی خود را متمرکز کرده بود
.
برای این خاله، من به منزلۀ فرزند بودم. گاه به گاه به دیدارش میرفتم و کنار پنجره مینشستیم و او برای من قصّه میگفت. برخلاف مادرم که خشک و کم سخن بود و از دایرۀ مسائل روزمرّه و مذهبیات خارج نمیشد، وی از مباحث مختلف حرف میزد؛ از تاریخ، حدیث، گذشتهها و همچنین شعر؛ حتّی وقتی از آخرت و عوارض مرگ سخن میگفت، گفتارش با مقداری ظرافت و نقَل و داستان همراه بود.
معنای لغات
تمکّن: توانگري، ثروت / درویشانه: فقیرانه / بخل: خسیسی/ نکبت بار: شوم و ایجادکنندۀ بدبختی و خواری / عاری: خالی (هم آوا؛ آری: بله) / متمرکز: تمرکز یافته / مذهبیات: امور دینی / عوارض: ج عارضه، پیامد
آرایه ها
خشک بودن: کنایه از جدی بودن
برای من قصّههای شیرینی میگفت که او و مادرم، هر دو، آنها را از مادربزرگشان به یاد داشتند. از این مادر بزرگ (مادر پدر) زیاد حرف میزدند که عمر درازی کرده و سخنان جذّابی گفته بود. به او میگفتند مادرجون. ورد زبانشان بود مادرجون این طور گفت. مادرجون آن طور گفت
.
نخستین بار از زبان خاله و گاهی هم مادرم بود که بعضی از قصّههای بسیار اصیل ایرانی را شنیدم و به عالم افسانهها- که آن همه پررنگ و نگار و آن همه پرّان و نرم است- راه پیدا کردم. علاوه بر آن، خاله ام با ذوق لطیفی که داشت، مرا نخستین بار از طریق سعدی با شعر شاهکار آشنا نمود. او سواد چندانی نداشت؛ حتّی مانند چند زن دیگر در ده، خواندن را میدانست و نوشتن را نمیدانست، ولی درجۀ فهم ادبی اش خیلی بیشتر از این حد بود. او نیز مانند دایی ام موجود «یک کتابی» بود؛ یعنی، علاوه بر قرآن و مفاتیح الجنان، فقط کلیّات سعدی را داشت. این سعدی همدم و شوهر و غم گسار او بود. من و او اگر زمستان بود، زیر کرسی و اگر فصول ملایم بود، همان گونه روی قالیچه مینشستیم؛ به رختخوابی که پشت سرمان جمع شده بود و حکم پشتی داشت، تکیه میدادیم و سعدی میخواندیم؛ گلستان، بوستان، گاهی قصاید. هنوز فهم من برای دریافت لطایف غزل کافی نبود و خاله ام نیز که طرف دار شعرهای اندرزی و تمثیلی بود، به آن علاقۀ چندانی نشان نمیداد.
معنای لغات
جذاب: گیرا / ورد: دعا / پران: پرواز کننده / ذوق: استعداد / مفاتیح: ج مفتاح، کلیدها / جنان:ج جنة، بهشتها /غم گسار:غم خوار (گساریدن: صرف کردن؛ بن ماضی: گسارید، بن مضارع: گسار) / قصاید: قصیدهها / اندرز: پند / لطایف: جمعِ لطیفه، نکته های دقیق و ظریف، دقایق؛
آرایه ها
رد زبان بودن: کنایه از تکرار کردن / غم گسار: کنایه از یاری کننده / عالم افسانهها – که آن همه پر رنگ و نگار...: حس
آمیزی
سعدی که انعطاف جادوگرانهای دارد، آن قدر خود را خم میکرد که به حدّ فهم ناچیز کودکانۀ من برسد. این شیخِ همیشه شاب، پیرترین و جوان ترین شاعر زبان فارسی، معلمّ اوّل که هم هیبت یک آموزگار را دارد و هم مِهر یک پرستار، چشم عقاب و لطافت کبوتر، هیچ حُفرهای از حفرههای زندگی ایرانی نیست که از جانب او شناخته نباشد... به هر حال، این همدم کودک و دستگیر پیر، از هفتصد سال پیش به این سو، مانند هوا در فضای فکری فارسی زبانها جریان داشته است
.
من در آن اتاق کوچک و تاریک با او آشنا شدم؛ نظیر همان حجرههایی که خود سعدی در آنها نشسته و شعرهایش را گفته بود. خاله ام میخواند و در حدّ ادراک خود معنی میکرد، قصّهها را ساده مینمود. این تنها، خصوصیت سعدی است که سخنش به سخن همه شبیه باشد و به هیچ کس شبیه نباشد. در زبان فارسی، احدی نتوانسته است مانند او حرف بزند و در عین حال، نظیر حرف زدن او را هر روز در هر کوچه و بازار میشنویم
.
آن کلیّات سعدی که خاله ام داشت، شامل تصویرهایی هم بود؛ چاپ سنگی با تصویرهای ناشیانه ولی گویا و زنده، و من چون این حکایتها را میشنیدم و میخواندم و عکسها را میدیدم، لبریز میشدم. سراچۀ ذهنم آماس میکرد. بیشتر بر فَوران تخیل راه میرفتم تا بر روی دو پا. پس از خواندن سعدی، وقتی از خانۀ خاله ام به خانۀ خودمان بازمیگشتم، قوز میدویدم میکردم و از فرط هیجان لکُّه میدویدم. کسانی که توی کوچه مرا این گونه میدیدند، شاید کمی خُل میپنداشتند.
معنای لغات
شیخ: پیر / شاب: برُنا، جوان / هیبت: شکوه / مهر: عشق / حفره: سوراخ / شوریدگی: عشق و شيدايي/ نظیر: مانند(هم آوا؛ نذیر: بیم دادن) / ادراک: فهم / مینمود: بیان میکرد / احدی: کسی، فردی / ناشیانه: تازه کارانه / لبریز میشدم: فراوان بهره میبردم / سراچه: خانه کوچک / آماس: وَرَم، توَرّم / آماس کردن: گنجايش پيدا کردن، متورّم شدن / فوران: جوشیدن، جهیدن / قوز: خم شدن / فرط: بسياري/ لکه: آهسته / خل: دیوانه
آرایه ها
شیخ همیشه شاب: متناقض نما / پیرترین و جوان ترین شاعر: متناقض نما / دستگیر: کنایه از یاریگر / سخنش به سخن همه شبیه باشد و به هیچ کس شبیه نباشد: سهل ممتنع (دشوار آسان نما) / مانند هوا: تشبیه
خاله ام نیز خوش وقت بود که من نسبت به کلام سعدی علاقه نشان میدادم؛ بنابراین با حوصله مرا همراهی میکرد. هر دو چنان بودیم که گویی در پالیز سعدی میچریدیم؛ از بوتهای به بوتهای و از شاخی به شاخی. معنی کلماتی را که نمیفهمیدیم، از آنها میگذشتیم. نه کتاب لغتی داشتیم و نه کسی بود که از او بتوانیم بپرسیم. خوشبختانه دامنۀ کلام و معنی به قدر کافی وسعت داشت که ندانستن مقداری لغت، مانع از برخورداری ما نگردد. اگر یک بیت را نمیفهمیدیم، از بیت دیگر مفهومش را درمی یافتیم؛ آزادترین گشت وگذار بود
.
از همان جا بود که خواندن گلستان مرا به سوی تقلید از سبک مسجّع سوق داد که بعد، وقتی در دبستان انشا مینوشتم، آن را به کار میبردم
.
از لحاظ آشنایی با ادبیات، سعدی برای من به منزلۀ شیر آغوز بود برای طفل که پایۀ عضله و استخوان بندی او را مینهد. ذوق ادبی من از همان آغاز با آشنایی با این آثار، پرتوقّع شد و خود را بر سکّوی بلندی قرار داد. از آنجا که مربیِّ کارآزمودهای نداشتم، در همین کورمال کورمالِ ادبی آغاز به راه رفتن کردم. بعدها اگر به خود جرئت دادم که چیزهایی بنویسم، از همین آموختن سرِخود و ره نوردیِ تنهاوش بود که:
معنای لغات
پالیز: باغ، جاليز / چریدن: چرا کردن (بن ماضی: چرید، بن مضارع: چر) / مسجع: آهنگین / آغوز: اوّلين شيري که يک ماده به نوزادش مي دهد و سرشار از موادّ مقوّي است. / عضله: ماهیچه / کورمال: آهسته و با احتیاط / ره نورد: مسافر / تنهاوش: تنها / سر خود: خودسرانه
آرایه ها
سعدی: مجاز از آثار سعدی / سعدی برای من به منزلۀ شیر آغوز: تشبیه / پالیز سعدی: استعاره از آثار سعدی/ کارآزموده: کنایه از باتجربه
به حرص ار شربتی خوردم مگر از من که بد
کردم بیابان
بود و تابستان و آب سرد و استسقا
معنای بیت
اگر به خاطر طمعم نوشیدنی خوردم از من عیب نگیر که کار بدی کردم؛ زیرا بیابان بود، تابستان بود و آب سرد بود و من هم دچار بیماری استسقا بودم.
معنای لغات
تناسب / واج آرایی: «ﹹ»
آرایه ها
تناسب / واج آرایی: «ﹹ»
مترادف هر واژه را بنويسيد.
مفاتيح:
کلیدها
مستقر:
ساکن
متمکّن:
ثروتمند
قلمرو زبانی
از متن درس، چهار ترکيب وصفي که اهمّيت املايی دارند، بيابيد و بنويسيد
مشیت الهی
انعطاف
جادوگرانه
منبع بی شائبه