پاورپوینت درس پنجم فارسی پایه یازدهم آغازگري تنها (pptx) 36 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 36 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
پاورپوینت درس
پنجم
فارسی
پایه
یازدهم
آغازگري
تنها
نوجوانی میان بالا با بر و بازویی خوش تراش و رعنا، سوار بر اسبی سینه فراخ، پیشاپیش سپاه خود، دروازهای غربی تهران را با هیجان و شور بسیار به مقصد تبریز، پشت سر میگذاشت. فتحعلی شاه، به سفارش آقا محمّدخان و با دریافت های شخصی خویش، فرزند دوم خود، عبّاس میرزا را با اعطای نشان ولایتعهدی، راهی دارالسّلطنه تبریز كرده بود.
معنای لغات
بالا: قد / میان بالا: میان قد / بر: پهلو، آغوش / برو بازو: سینه و بازو / خوش تراش: زیبا / رعنا: بلند و کشیده / فراخ: گشاده / اسب سینه فراخ: اسب کوه پیکر / پیشاپیش: جلو / اعطا: واگذاری، بخشش، عطا کردن / نشان: مدال / راهی: مسافر / دارالسّلطنه: پایتخت، در دور. صفوی و قاجار، عنوان بعضی از شهرها که شاهزاده یا ولیعهد در آن اقامت داشت.
آرایه ها
نوع ادبی: پایداری / درونمایه: دفاع از میهن / پشت سر گذاشتن: کنایه از عبور کردن
در این سفر شاهزاده را فرزانه مردی همراهی میکرد. او کسی جز میرزا عیسی قائم مقام (قائم مقام اوّل، پدر ابوالقاسم) نبود. شاهزاده نوجوان، وی را نه تنها وزیر خردمند، بلكه مرشد و پدر معنوی خود میدانست و بی اذن و خواست او دست به كاری نمی زد. شوق وزیر اندیشمند و نیک خواه نیز به او كمتر از شوق ولیعهد به وزیر نبود؛ او در چشم های درشت، سیاه و گیرای عبّاس میرزا، یک جهان معنی و كشش میدید و در امتداد نگاه متفكّرش، افق های روشنِ تدبیر مُلک، رعیت پروری و سیاست وطنش را میخواند.
معنای لغات
فرزانه: دانا، خردمند / میرزا: امیرزاده / مرشد: پیر، راهنما/ اذن: اجازه، رخصت / خواست: میل (هم آوا← خاست: ظاهر شد) / شوق: اشتیاق / گیرا: جذاب / جهان در «یک جهان معنی»: ممیز / کشش: جذبه / تدبیر: چارهاندیشی، چارهگری / ملک: پادشاهی / تدبیر مُلک: حکومت داری / رعیت: مردم عادی / رعیّتپروری: مردم داری
آرایه ها
دست به ... زدن: کنایه از اقدام کردن / یک جهان معنی: اغراق
یک قرن بیشتر است كه اختلافات و جنگ های داخلی مثل كاردی بر پهلوی این كشور نشسته است. بزرگان طوایف و فرماندهان سپاه برای كسب تاج شاهی و رسیدن به حكومت های ولایات به جان هم افتاده، كشور را میدان تاخت و تاز و كشتار و تباهی كرده اند، امّا در این فاصله، اروپا قدم های بزرگی برای پیشرفت برداشته است؛ آن ها كارگاه های متعدّد صنعتی ساختند. كارخانه های توپ و تفنگ راه انداختند. دانشگاه های بزرگ برپا كردند. از همه مهم تر، نیروی دریایی عظیمی ترتیب دادند و كشتی ها و جهانگردهایشان را به دورترین نقاط جهان فرستادند. ملّت ها و قبایل مختلف كه بوی پیشرفت اروپا به مشامشان نرسیده بود، با تیر و كمان و شمشیر نتوانستند از عهده مقابله با لشكر مجهّز به توپ و تفنگ آن ها برآیند. به این ترتیب دیارشان به تصرّف قدرت های اروپایی درآمد.
معنای لغات
طوایف: ج طایفه، قوم/ ولایات : جمعِ ولایت؛ مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود؛ معادل شهرستان امروزی / نقاط: ج نقطه / قبایل: ج قبیله، قوم / مجهز: تجهیز شده / دیار: سرزمین
آرایه ها
مثل كاردی: تشبیه / پهلوی این کشور: جانبخشی / به جان هم افتادن: کنایه از باهم درگیر شدن / اروپا: مجاز از اروپاییان / بر پا کردن: کنایه از راه انداختن / بوی چیزی به مشام رسیدن: کنایه از آگاه شدن / از عهده برآمدن: کنایه از توان انجام کاری را داشتن
نوروز 1183 ھ.ش. بود و عبّاس میرزا بعد از چند سال حضور در تبریز، خود را برای شركت در مراسم سلام نوروزی شاه به تهران رسانده بود. رقابت شاهزادگان در تقدیم هدایا و تلاششان برای مراسم آن سال، باز كردن جای بیشتر در دل پدر، جلوه هایی از این بساط نوروزی بود. با این همه مراسم آن سال با رسیدن خبر تحرّک روس ها در شمال آذربایجان و گرجستان، تنها لُعابی از تشریفات به رو داشت. دربار از درون در تب و تاب و التهاب بود. فكر حمله روس، بختک وار روی دربار چنبره زده بود. سران كشور و در رأسش فتحعلی شاه، در فكر تدارک سپاه برای مقابله با دست اندازی های روس ها بودند. شاه از قدرت همسایه شمالی خود، روسیه، كم و بیش آگاهی داشت؛ خبرهای تازه از سازمان ارتش و سلاح های پیشرفته و فراوان آن كشور، سایه وحشتی بر وجودش انداخته بود. اتّحاد حاكم گرجستان با روسیه و رفتن به تحت الحمایگی آن، بریده شدن و از دست رفتن محض یک منطقه از ایران نبود، نشان از به هم خوردن توازن قوای دو كشور همسایه و برتری و چیرگی كشور رقیب بود.
معنای لغات
هدایا: ج هدیه / بساط: گستردنی / تحرّک: جنب و جوش / لعاب: آهار، هر چیزی که بتوان با آن چیزی را اندود / تب و تاب: خوش اندام / التهاب: شعله ور شدن و برافروختن / بختک: موجود خیالی یا سیاهی ای که برروی شخص خوابیده میافتد؛ کابوس/ بَختک وار: کابوس وار / چنبره زدن: چنبر زدن، حلقه زدن، به صورت خمیده و حلقه وار جمع شدن/ سران: رؤسا / تدارک: آماده سازی / کم و بیش: تقریبا / تحت الحمایگی: وضعیت یک دولت غالباً ضعیف در تعامل با دولتی قدرتمند، در عرصۀ بین المللی که در چارچوب یک موافقت نامۀ بین المللی، اختیار تصمیم گیری آن دولت در امور سیاست خارجی و امنیّتی به دولت قدرتمند واگذار شده است. / محض: / توازن: تعادل، برابری
آرایه ها
از کردن جا در دل کسی: کنایه محبوب او شدن / لعاب به رو داشتن: کنایه از ظاهری بودن / التهاب: مجازا ناآرامی، بی قراری، اضطراب / بختک وار: تشبیه / روی دربار چنبره زده بود: مجاز از درباریان / فکر ... روی دربار چنبره زده بود: استعاره پنهان، (پیوسته درباریان در اندیشه حمله بودند) / دست اندازی: کنایه از تجاوز / سایه وحشت: اضافه تشبیهی / سایه انداختن: کنایه از فرا گرفتن
صبحِ حركت فرارسید. آفتاب داشت تیغ میكشید. گرد و غبار سپاهیان، آسمان تبریز را فرا گرفته بود. صداها و نعره های درهم شترهای حامل زنبورک، قاطرهای باركش و اسب ها، با آهنگ شیپورها و طبل های جنگی درمی آمیخت. سربازانی كه اسب و تفنگ نداشتند، پشت سواران و تفنگداران، مشتاقانه و مصمّم قدم برمی داشتند. شور جنگ و دفاع در دل ها تنوره میكشید. چهره هایی كه از خبر حمله روس درهم رفته بود با تماشای شكوه سپاه، شكفته میشد. چشم های بیشتر ناظران، از پشت اشک های شوق، منظره عبور ده ها هزار تن را میپایید. عبّاس میرزا پیشاپیش سپاه، سوار بر اسبی كوه پیكر و چابک، همچون معبدی كه بر فراز تپه ای جلوه گری كند، دل از ناظران میبرد.
معنای لغات
حامل: حمل کننده / زنبورک: نوعی توپ جنگی کوچک کوچک دارای دوچرخ که در زمان صفویه و قاجاریه روی شتر میبستند / قاطر: استر / مصمم: دارای غزم نیرومند / ناظر: بیننده / پاییدن: مراقب بودن / معبد: پرستشگاه، محلّ عبادت
آرایه ها
گرد و غبار آسمان… بود: اغراق/ تیغ کشیدن: استعاره پنهان (آفتاب مانند سرداری تیغ میکشید) / تیغ کشیدن آفتاب: کنایه از طلوع خورشید / قدم برداشتن: کنایه از راه رفتن / شور تنوره میکشید: استعاره پنهان /چهره در هم رفتن: کنایه از اخم کردن / شکفته شدن چهره: استعاره پنهان (چهره مانند گل میشکفت)، کنایه از شادمان شدن / کوه پیکر: تشبیه / همچون معبد: تشبیه / دل بردن: کنایه از علاقمهند کردن
سپیده فردای گنجه با نهیب و صفیر گلوله های توپ روس باز شد. توده های دود و آتش و گرد و غبار، با آخرین حلقه های شب درآمیختند. كسی شكفتن صبحی چنین را باور نداشت. شهری كه داشت خود را برای استقبال از بهار آماده میكرد و آغوش به رسیدن پرندگان مهاجر میگشود، اینک بستر فوران خشم و آز دشمن شده بود. با این همه، پیشگامی حاکم شهر، جوادخان در دفاع و پیش مرگی فرزندان و برادرانش، شوری در جان ها مینهاد. نفوذ به حصار با پایداری تفنگ داران میسّر نشد. دشمن با بار خفّتی بر دوش، وامانده ماندن و رفتن شده بود، تا اینكه یكی از شب ها با خیانت گروهی از شهر، راه برجی به روی محاصره گران باز شد و به دنبال آن، روس ها مثل مور و ملخ در پهنه شهر پراكنده شدند.
معنای لغات
سپیده: روشنایی بامدادی / گنجه: دومین شهر بزرگ آذربایجان / نهیب: فریاد بلند، به ویژه برای ترساندن یا اخطار کردن / صفیر: صدای بلند و تیز (هم آوا← سفیر: پیک) / توده: آنچه انبوه است / درآمیختن: مخلوط کردن (بن ماضی: درآمیخت؛ بن مضارع: درآمیز) / شکفتن: شکوفه کردن / اینک: اکنون
آرایه ها
شکفتن صبح: استعاره پنهان / شهری که ...: مجاز از مردم شهر / استقبال بهار: استعاره پنهان / آغوش گشودن: کنایه از آماده استقبال شدن / فوران خشم و آز: استعاره پنهان / بار خفّت: اضافه تشبیهی / گروهی از شهر: مجاز از مردم شهر / مثل مور و ملخ: تشبیه
مردم با سنگ پاره، چوب دستی و ابزار دهقانی، در برابر متجاوزان ایستادند و سینه ها را سپر گلوله های آتشین ساختند. جواد خان همراه برادران و فرزندانش چندین بار، خود را بیرون از حصار به صف آتش دشمن زد و حماسه ها آفرید. اجساد و زخمی های روس ها و مردم گنجه، مثل برگ های خزان زده، زمین را پوشانده بود. صف های مقاومت مردمی یكی پس از دیگری میشكست. جوادخان و یارانش بی باكانه شمشیر میكشیدند. شهر عرصه روز محشر را به خاطر میآورد. گنجه با واپسین رمق هایش، زیر سقفی از دود و غبار نفس میكشید. دیری نگذشت که این منطقه به تصرف سپاه روس درآمد. بادهای اواخر زمستان، ناله های واماندگان را با بوی خون جوادخان و هزاران شجاع گنجه تا فراز قلّه های قفقاز میبرد.
معنای لغات
سنگ پاره: قلوه سنگ / اجساد: ج جسد / بیباکانه: بی ترس / واپسین: آخرین / فراز: بلندترین بخش از جایی
آرایه ها
سینه را سپر ساختن: کنایه از برای نبرد آماده شدن / صف آتش دشمن: / مثل برگ های خزان زده: تشبیه / شمشیر کشیدن: کنایه از جنگیدن / شهر عرصه روز ... میآورد: تشبیه پنهان / سقفی از دود و غبار: تشبیه / گنجه با ... نفس میکشید: استعاره پنهان / بادهای اواخر زمستان، ناله های واماندگان را ... میبرد: اغراق
نیروهای آماده در تبریز جمع شده بودند. سربازان و فرماندهان را پیش از آنكه حكم و سفارش حاكمان و خان ها در این مكان گردآورده باشد، عشق به میهن و دفاع از حریم زندگی و هستی هموطنانشان به اینجا كشانده بود. مشاهده این صحنه های ناب و توفندگی فرزندان میهن برای رویارویی با دشمن، عبّاس جوان را به وجد میآورد و دلش را برای تحقّق آرمان های ملّی اش استوار و امیدوار میكرد.
معنای لغات
نیرو: مجموعه ای از نظامیان و تجهیزات جنگی / ناب: سره، خالص / توفندگی: خروشندگی / وجد: سرور، شادمانی و خوشی / تحقّق: عملی شدن