پاورپوینت آئین بودا (pptx) 28 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 28 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
آئین بودا
بودا که بود؟
نام شخصی او سیدارتهو نام خاندان او گئوتمه است. مکان تولد او در دامنه ی کوه های هیمالیا در شمال شهر بنارس است. پدرش راجه یا سلطانی بوده که بر قبیله ای به نام ساکیا فرمانروایی می کرد.در باب دوره ی کودکی بودا منابع حقیقی بسیارند ولی افسانه ها و داستان های فراوانی نیز هستند. بنابر روایات و اخبار موجود پدرش آرزو داشت که فرزند او پادشاه عالم بشود و بر سراسر کشور هندوستان سلطنت کند.گئوتمه در ابتدای عصر، دماغی روشن و فکری منور و روحی حساس داشت. حکیمی غیب گو درباره ی آن طفل گفت: «اگر چشم او به چشم مریضی و یا کالبد بی جانی و یا مرد سالخورده ای بیافتد، هر آینه دنیا را ترک کند و آواره ی اطراف جهان خواهد شد. ولی اگر او را به درستی پاسبانی، و از وی نگه داری کنند هر آینه شاهنشاه هندوستان خواهد شد». سپس پدرش برای او قصری ساخت و اسباب عیش و نوش و تنعم را در آن جا آماده کرد و نیز زنی شایسته به همسری او درآورد و امر فرمود که مراقبت کنند مبادا دیده ی او به یکی از مصایب سه گانه (مرض، کهولت، موت) بیفتد.
چون جوانی 23 ساله شد، روزی به گردش رفت. بر حسب قضا و قدر در راه خود پیرمردی خمیده قامت را مشاهده کرد. در نظر وی عجیب آمد و از حال او پرسش فرمود و دانست که سرانجام جوانی پیری است. پس اتفاقاً بیماری فرسوده حال را ملاحظه کرد و از او نیز در شگفتی شد و دانست که عاقبت تندرستی، بیماری است. چون اندکی فراتر رفت، کالبد میتی را به نظر آورد و دانست که فرجام حیات و بقا مرگ و فنا است. از این رو فنای عالم و سستی و بی اعتباری جهان دفعتاً در ضمیرش جلوگر شد. در حیرت افتاد و با خود گفت: «لذایذ و نعم جهان فانی سودی ندارد و باید نعمتی طلب کنم که از عیب زوال مصون باشد.»در همین حال روزی راهبی مرتاض را مشاهده کرد که با خاطری آسوده پیراهنی زعفرانی رنگ بر تن در سایه ی درختی در حاشیه طریقی نشسته است. چون او را دید، برخاسته به سوی اوی آمد. او سخن گفت و از او تعلیم یافت که: «سکون ضمیر و آرامش روح میسر است که آدمی ار مصایب سه گانه نجات یابد. پس از آن دم شاهزارده عزم جزم کرد که از قصر سلطنتی بیرون آید و در وادی بی خانمانی و سرمنزل بی نشانی در جست و جوی سعادت حقیقی برآید
مدت 6 سال در بیابان ها آواره بود، به ریاضت های شاقه از جوع و عطش تن خود را فرسوده و نزار می ساخت. نخست به سوی برهمنان رفت ولی تعالیم آنان، شوق حقیقت طلبی او را تسکین نداد، تا این که بی چاره و درمانده گشت. به گدایی و دریوزگی قوت لایموتی به دست می آورد و در جنگل و صحرا سرگردان، و پیوسته در طلب بود. روزی در ناحیه ای از بنارس در زیر درختی از نوع انجیر هندی به حالتی تباه افتاد و پیوسته د رآرزوی وصول به سرمنزل حقیقت اندیشه می کرد. پس عهد کرد از زیر آن درخت برنخیزد تا سِّر حقیقت و گوهر معرفت را دریابد. مدت 7 هفته بدین منوال سرآورد. روزی ناگهان نور دانش و فروغ حقیقت عالم بر دل او فرو تابید و از عالم غیب در سینه ی او پرتو نور حق لمعان یافت و مرتبه ی «اشراق» را حاصل کرد. سپس برخاست و آنچه بر او روشن شده بود، به خلایق باز گفت آن گاه، دیری تأسیس کرد و جمعی از شاگردانش در آن سکنی گرفتند.
نخست مردانی چند از پیروان او در آن دیر جمع شدند. بعدها زنان معتقد را نیز اجازه ی ورود در آن دیر بداد. بقیه ی عمر خود را در دشت های وسیع هندوستان شرقی می گذرانید و هر جا سِّر حقیقت و صلاح و فلسفه ی سعادت و نجاح را به آدمی زادگان می آموخت. سرانجام چون 80 سال از عمر پر حکمت و سراسر معرفت او بگذشت، جهان را بدرود گفت. لقب وی از همان درخت اشراق که بودی نام داشت یعنی شجر معرفت، اشتقاق یافت و از آن روز به بعد شکیه مونی گئوتمه به بودا ملقب شد. او را تتاگته یعنی اصل حقیقت هم لقب داده اند، زیرا وقتی مرگش رسید و شاگردانش پیرامون او بودند، او روی به آنان کرده و گفت: «ای راهبان، شما می دانید که سرانجام هر ترکیبی، انحلال است و عاقبت هر موجودی عدم می باشد. پس شاد باشید و در راه حقیقت کوشش کنید.»، آن گاه دم در کشید و چشم فرو بست. شاگرد مقرب او آننده جسد او را سوزانید و خاکسترش را به اطراف برد. و در 10 نقطه از نقاط مختلف هندوستان در خاک مدفون کرد. اکنون بر سر هر یک از آن ها معبدی موجود است.
روش و ویژگی های تعلیمات بودا
بودا، مانند دیگر معلمان همزمان، از طریق مناظره، نطق، و تمثیل تعلیم می داد، چون او هم مثل سقراط یا مسیح به فکرش نرسیده که اصول عقایدش را بنویسد. وی تعالیم خود را در سوترا (نخ یا رشته) خلاصه می کرد تا حافظه را به کار گیرد. این مناظرات، به آن صورت که در خاطره ی پیروان او بود برای ما محفوظ ماند، و خود به خود نخستین شخصیت برجسته ی تاریخ هند را برای ما تصویر می کند: بودا مردی با اراده ی قوی، قادر، و مغرور، اما با رفتار و گفتاری بسیار ملایم و خیرخواهی بی پایان، ادعا می کرد که روشن شده است ولی ادعای وحی و الهام نداشت. هرگز وانمود نمی کرد که خداوندی به وساطت او سخن می گوید. در مناظره بیش از هر معلم بزرگ دیگری بشری صبور و با ملاحظه بود. شاگردانش شاید برای دادن یک شخصیت ایده ئالی به او وی را همچون مردی جلوه گر ساخته اند که به تمام معنی آهیمسا عمل می کرد. یعنی درباره اش گفته اند: «گئوتمه ی گوشه نشین کشتن موجودات زنده را ترک گفته است و او که زمانی از طایفه ی سلحشوران بود، گرز و شمشیر را به کنار انداخته، و قلبش سرشار از رحم و مودت گشته، و نسبت به جمبع جان داران جهان با مهر و محبت شده است».
... بودا اگرچه مقداری از تعالیم خود را مدیون دوره گردان یا سوفسطاییان سیّار هم عصر خودیش بود، اما در تعالیم، روشی شگفت و بی نظیر داشت. همراه شاگردان برجسته ی خود از شهری به شهر دیگر می رفت و نزدیک بر 1200 نفر از پیروانش نیز به دنبال او حرکت می کردند. هرگز به فکر خود نبود و به همین قناعت می کرد که تنی چند از ستایشگرانش قوت و غذای او را فراهم آورند. بعد از ظهرها به تفکر می پرداخت و عصرها را صرف موعظه می کرد. گفتارهای او روش سقراطی داشت و به صورت سؤال و جواب، تمثیل های اخلاقی، مباحثات مؤدبانه و یا کلمات قصار بود. بدین وسیله می کوشید تا به تعلیمات خود نظمی آسان بدهد. سوتره ی دل خواه او چهار حقیقت عالی بود که در آن ها نظر خود را درباره ی حیات تشریح کرده است و می گوید: «زندگی رنج است و رنج ناشی از خواهش، خردمندی فرو نشاندن همه خواهش هاست. همچنان که در کتاب فلسفه ی شرق آمده است، این چهار حقیقت عبارت اند از:1) درد؛ 2) شهوات؛ 3) خاموش کردن آتش شهوات؛ 4) طریق اصلاح.
هدف از تعلیمات بودائیسم
بزرگ ترین عبادت در بودیسم تهذیب نفس است. وقتی که شخص زنجیره های نفس اماره را از هم گسست، او به هدف خود رسیده است. یعنی او ارهت (انسان کامل) گشته است.در کتاب فلسفه ی شرق آمده است که: «بودا فقط یک چیز یاد می داد و آن این بود که زندگی براساس درد قرار دارد و راه مبارزه با درد ریشه کن کردن خواهش هاست». سعادت اگر در جایی باشد، در درون ماست و اگر نباشد در هیچ کجای دیگر نیست. اندیشه ی نیک، سعادت است.بودا نیز چون لائو - تزه و مسیح آرزو داشت تا بدی را به نیکی و نفرت را به محبت سزا دهد. تعالیم بودا به هر حال هرچه باشد، حاوی درس هایی درباره ی اخلاق به ویژه اخلاق اجتماعی و عشق و مهر به زندگانی است. او نظرات خود را به طور کلی طی چهار حقیقت عالی درباره ی حیات بیان داشته و به طور کلی قسمتی مهم از فلسفه و روش و یا عقیده اش آن است که زندگی رنج است و رنج از آرزوی نفس پیدا می شود، و فرزانگی، همانا در فرو نشاندن هر گونه آرزوی نفس است و این گریز از رنج، و راه نجات است.